پیامک مناسبتی
Last seen: اردیبهشت ۱۳, ۱۴۰۳
ای پدر! شادم که در بر آمدی چون نبودت پا تو با سر آمدی غم مخور، ای گل! گلابت می دهم از سبوی دیده، آبت می دهم گرچه داغت کرده دلخونم، پدر! از وفای عمه مم...
هان ای دختر خورشید! تو خرابه نشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کرده اند. پای بگذار! بال تمام ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمی گنجند. یارق...
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم تازیانه چو عدو بر سر و رویم می زد ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم شهاد...
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم پژمرد گل روی تو از تابش خورشید در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم یارقیه (س)
جرم او را کسی نمی دانست جرم پروانه را نمی دانند آنچه مردم شنیده می گویند رسمِ جانانه را، نمی دانند چشم ها را گشوده، می نالید در فضای غریب ویرانه مثل ش...
نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زد زبان کوفه خیلی حرف ها را پشت بابا زد میان راه دستی گوشوار از گوش من چید و به دور از چشم هایت زخم سیلی بر رخ ما زد ش...
گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایت هایی که تاب باز گفتنشان را ندارد. بغض ها روی هم جمع شده است و به یکباره می خواهد ...
می روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وا می گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می پاشی و می گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی. یارقیه (س)
ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکم تر بزن این تازیانه های پی در پی را که فردا از جای تازیانه ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه هایت، آرامگاه م...
آه ای دوشیزه شب های شیون و شعر! از این پس بر آغوش خسته ویرانه ها، خواب پروانه هایی را می بینی که بر شاخه های نازک احساست یخ می زنند. شهادت حضرت رقیه (...
گریه نکن! خرابه های شام، گهواره توست هزاران فرشته برایت آغوش گشودهاند. گریه نکن! ارکان این هنگامه، روزی بر صخره های تاریخ نوشته خواهد شد. شهادت دوشیز...
عمه جان باغ ولایت ثمر آورده برایم عوض میوه نایاب سر آورده برایم سر باباست که خون جگر آورده برایم صورت غرقه به خون از سفر آورده برایم شهادت مظلومانه حض...
هرچه آمد به سرت من سر نی بودم و دیدم آن چه را زخم زبان با جگرت کرد شنیدم تو کتک خوردی و من بر سر نی آه کشیدم این بلایی است که روز ازل از دوست خریدم یا...
پدر آمد دل شب گوشه ویرانه به خوابم ریخت از دیده بسی بر ورق چهره گلابم گفت رویت ز چه نیلی شده زهرای سه ساله مگر از باغ فدک بوده به دست تو قباله یارقیه ...
این سه سالگی اوست که در ویرانه ای کنار کاخ سبز، به اهتزاز در آمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو در آورده است.